معنی یا باسط
حل جدول
اگر کسی با وضو در خلوت تا سه شب، یک شب در میان، هر شبی ۴۰۴۲۴ بار بگوید «یا باسِط» پریشانی و فقر از او رفع شود و از جایی که گمان نداشته باشد، به او روزی خواند رسید.
ختم یا باسط
۱- هر کس در سحرگاه با طهارت دست بر سینه گذارد و ده بار بگوید « یاباسط» و بر روی خود کشد، هرگز محتاج نگردد و از غم و اندوه نجات یابد و روزی بر وی فراخ گردد و مغموم و مقروض نشود.
2- تا سه شب، یک شب در میان، ثلث آخر شب با حضور قلب دست بردارد و هر شبی ۱۴۲۴ مرتبه بگوید، ان شاءالله تعالی حاجت روا می شود، خصوصا به جهت ضیق معیشت، و گفته شده که بسیار مجرب است.
۳- چهار روز، روزی ۴۰۰۰ بار بگوید، ان شاءالله مقصودش برآید.
۴- هفتاد روز، روزی ۷۲ بار بگوید، بر طاعت خدا ثابت بماند و خاطرش از تشویش به اطمینان برگردد.
باسط
گشاینده
باسط ، واسع
گشاینده
فرهنگ فارسی آزاد
باسِط، حضرت اعلی از ماهکو به باسط ذکر میفرمودند و باسط بغیر از تناسب معنا بحساب جٌمَّل (ابجد) برابر عدد ماهکو یعنی 72 میباشد،
باسِط، گستراننده، کشیده و بلند، بعید و دور (یکی از اَسماء و صفات الهی است)،
جبل باسط
جَبَل باسِط، حضرت اعلی ماه کو را به این نام ذکر فرموده اند (باسِط بحساب ایجد مساوی ماه کو و برابر 72 است)،
حبس باسط و شدید
حَبْسِ باسِط و شَدید، حضرت اعلی حبس ماه کو را از قبل به عنوان «حبس باسط» و «جبل باسط» و حبس چهریق را بعنوان «حبس شدید» یا «جبل شدید» ذکر میفرمودند. باسط بحساب ابجد برابر ماه کو و هر کدام مساوی 72 و جهریق که معرّب چهریق است برابر شدید و هر کدام مساوی 318 می باشد،
لغت نامه دهخدا
باسط. [س ِ] (ع ص، اِ) فراخ کننده. (منتهی الارب). اسم فاعل از بَسط. فراخی دهنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). فراخ کننده ٔ روزی. (مهذب الاسماء). || گسترنده. (منتهی الارب) (آنندراج). گستراننده. (مهذب الاسماء): و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید (قرآن 18/18)، و سگشان گستراننده بود دو ساعدش را به آستانه ٔ در غار. (از منتهی الارب). || یکی از نامهای خدای تعالی بدان جهت که فراخ میگرداند رزق را به هر که میخواهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (قطر المحیط). نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء). || آب دور از گیاه. (از قطر المحیط). آب دور از سبزه و چراگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || خمس باسط؛ شتران به آب خور شتابنده. (منتهی الارب) و قال اﷲ تعالی: و الملاَّئکهُ باسطوا ایدیهم (قرآن 93/6)، یعنی فرشتگان مسلطاند بر آنها. (منتهی الارب). و قال اﷲ تعالی: کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه (قرآن 14/13)، یعنی مانند خواهنده ٔ آب که اشاره کند بسوی آن تا آب اجابت نماید او را. (منتهی الارب). و رجوع به باسطه شود.
یا
یا. (اِ) به معنی یاد آوردن بود. (اوبهی). در برخی مآخذ «یا» را مخفف «یاد» آورده اند و ظاهراً نظر به فرهنگ اسدی و شاهد آن از رودکی داشته اند که گفته است:
یا، یاد بود. رودکی گوید:
یا آری و دانی که توئی زیرک و نادان [کذا]
ور یاد نداری تو سکالش کن و یادآر.
(لغت فرس اسدی ص 17).
در حالی که ممکن است «یا» را در مصراع اول شعر رودکی «یاد» نیز خواند و گفت: یاد آری و دانی... الخ.
فرهنگ معین
(س ِ) [ع.] (اِفا.) گستراننده، فراخی دهنده.
فرهنگ عمید
معادل ابجد
83